سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

کیمیا و سینا

سه روز مانده تا آغاز سال جدید

گلای نازم سه روز دیگه سال جدید شروع میشه و سال 90 باتموم خوبیا و بدیهاش داره دقایق آخرشو طی میکنه.امیدورام شما دو تا نازگلم هزاران بهار دیگه رو هم با همین طروات پشت سر بذارین. توی سال پیش در کل عملکردتون خوب بوده و بچه های گلی بودین هرچند بعضی وقتا سر منو بابایی از دستتون دود میکرد اما خوب اقتضای بچه بودنتونه دیگه....   هفته پیش برای من یه ماموریت پیش اومد که رفتم تهران و توی این سفر مثل همیشه بابایی مهربون منو همراهی کرد البته با سینا گلی . خیلی ذوق داشتی چون بار اولت بود که سوار هواپیما میشدی و نمیدونستی چکار کنی   آخه مامانی عاشق هواپیما و پروازی همیشه هم میگی بزرگ که بشم اول میخوام خلبان بشم بعد آقای .... سفر کوتاهی بود اما بر...
27 اسفند 1390

شاپرکهای مامان

گلای نازم بازم چند وقتیه نتونستم براتون چیزی بنویسم.آخه یه کم درگیر تر بودم از این به بعد قراره بابایی هم براتون بنویسه شاید دیگه نوشتنمون طولانی نشه. خوب بریم سر اصل مطلب، یکی دو هفته پیش بارون خیلی شدیدی اومد به حدی بود که تموم خیابونا پراز آب شده بود فکر کنم پنج شنبه دو هفته پیش اونروز بابایی هم مرخصی داشت و همراه شما دو تا وروجک توی خونه بود،ظهر که از اداره اومدم بعد از ناهار شما دوتایی گیر دادین که بریم بند دره آخه داشت نرم نرم بارون میومد،بالاخره با تموم خستگی که داشتم همه با هم رفتیم بند دره بارون می بارید و یه قسمتایی هم مه بود خیلی زیبا بود حالا براتون عکساشو میذارم ببینین.ساعتای سه و نیم چون دختر گلم کلاس زبان داشت برگشتیم اما ج...
29 بهمن 1390
1